بگو بعداً
وقتی می خواهم یک مسئله ی ریاضی جواب بدهم یکی در درون من می گه:بگو بعداً.
وقتی می خواهم یک کمی ورزش کنم یکی در درون من به من می گه:بگو بعداً.
وقتی می خواهم دندانهایم را مسواک کنم یکی در درون من می گه:بگو بعداً.
وقتی می خواهم مثل زمان بچه گیها یک کمی شادی کنم،یکی در درون من می گه:بگو بعداً.
وقتی می خوام یک کمی درباره آینده خودم فکر کنم یکی در درون من می گه:بگو بعداً.
تصمیم گرفتم تمام دستورات آن کس را توی یک کاسه آب بخوانم و آن را منجمد کنم تا شاید از دست کلمه بعداً خلاص بشم.
کاسه را پر از آب کردم و شروع کردم به شمردن«بگو بعداً»و آن را در فریزر گذاشتم تا محکم یخ بزند.وقتی آب یخ زده را روی زمین و جلوی خورشید گذاشتم تا ذوب شود ناگهان دیدم از آب ذوب شده روی آسفالت نوشته شده:بگو همین الآن.
(منبع:اعتماد به نفس)
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 15:53 توسط
|